27_سرو بستانی تو ؟ یا مه ؟ یا پری ؟
ماها نیستیم . واقعیتشم بخوای هیچ وقت نبودیم. تو واسم مثال شاه پریون بزن. نبودم. نیستم. واسم از قصه ی پریا بگو و مثل همیشه سوالم و بی منطق جواب بده که "معلومه پریاهمیشه قصه دارن، قصه ی پر غصه دارن" . ندارن. نداریم. ندارم. قصه ای ندارم. تموم غصه هامون بی قصه بوده . ماها حتی دریایی هم نداریم . بی آسمون پی دریا گشتیم و پیدا نکردیم. با دیوای بد کاری نداشتیم. شاه قصه ها رو نخواستیم . حتی از دور هم نگاهشون نکردیم.آرزوشون هم به دل هامون نبردیم. دستامون و گرفتن و " دچارم به سحر پری خانه ات ،ب افسان نامت؛ به افسانه ات " تو گوشامون زمزمه کردن و با خیال قشنگ تر از پریای دیگه بودنمون رهامون کردن. یه گوشه ی آروم نشستیم و حسرتامون و خوردیم . بیت به بیت از شعرای حافظ و سعدی رد شدیم و به پریای شاهنامه کاری نداشتیم .
ماها نیستیم. واقعیتشم بخوای هیچ وقت نبودیم. ماها هیچ وقت وسط هیچ دریا و آسمون و قصه ای نبودیم . فرهاد و به شیرینش سپردیم و مجنون و به لیلاش . ماها هیچ عاشق بین کتاب و شعری ام نداشتیم .
ماها نیستیم. ماها هیچ وقت وسط قلب کسی نیستیم. واقعیتشم بخوای ، هیچ وقت نبودیم ...