فی الواقع

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

...

پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۲۹ ق.ظ

خدایا

ب حق همین صبحی که ظهر غم انگیزی را در پیش دارد،

تمام غم ها و ناراحتی ها و گرفتاری ها و مریضی ها و تمام اتفاق های ناخوشایندی که اتفاق افتادنشان حتمی ست،

از او بگیر و ب من بده .

من صبر و تحمل و طاقت کمی برای تحمل رنج ها دارم .اما راضی ام به تحمل تمامشان در حین آرامش او.

دست کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۳:۴۸ ب.ظ

What is this fucking world

آهای غمی که مثل یه بختک رو سینه ی من شده ای آوار

شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۶:۴۹ ق.ظ
تو ناخودآگاه من حسی در حال رشد هست که نمیتونم منشا خاصی براش پیدا کنم . چیزی داره همه وجود منو تو خودش حل میکنه که شبیه هیچ چیز تکراری ای نیست .
آلزایمر . کلمه ای که نه به تلفظش بلکه به تمامش احتیاج دارم .
چیزی در حال رشده. از مغزم سر چشمه میگیره و به قلبم میرسه و تمام جوارح و در بر میگیره و در نهایت به شکمم میرسه. بزرگ و بزرگ تر میشه و قابلیت های جدیدتری پیدا میکنه. با چشمای سرخش زل میزنه به من و گرز به دست فرمان میده. فرمان میده و زندگی بی رنگ تر میشه.
گذشته . گذشته تبدیل به آزار دهنده ترین نقطه دنیا میشه. از تلخ ترین خاطرات تا خوش ترینش . حتی بی معنی ترین . پر کردن یه لیوان آب برای خوردن . به یاد آوردن رمز کارت بانکی.  صدا زدن اسم دوستی.  به یاد اوردن کسی . ثانیه هایی که طی میشن.  تموم میشن . حتی همینایی که دارن میگذرن .آره درست شنیدی.  آزار دهنده . و کلمه ی دیگه ای براش نیست .
غده ها و توده های در حال رشد و غرورای بیجا و صداهای خفه شده . تصمیم به رفتنای یهویی . بار سفر بستنای یهویی تر .باز کردن چمدونا و کنار گذاشتناشون برای یه روز بهتر.  و خب کجاست اون یه روز بهتر؟
هوا گرمه و سرد نمیشه .من از چرت زدنای نشسته بیزار بودم تمام عمر و به خودم اومدم و دیدم خستگی بلای بیزاری با خودش میاره .خستگی هم در حال رشده .

غده ها و توده ها و سرطان های بدخیمه مغزی . سکته های ناقص قلبی . زبونه لکنت گرفته و شجاعتای اعدام شده .

چیزای خیلی عجیبی تو من در حال رشدن .