فی الواقع

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

47_هر چقدر دور میشی بازم تو بهم نزدیک تری

جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۱۰ ب.ظ

میگه خدا تو قلبای شکسته س و من نشستم به بند زدن این شکستنیه هزار تکه و برنامه ی دست روی زانوهام و گذاشتن و واسه امیدای دوباره بسته به تو میریزم .

بعد ، تو میدونی که من دیگه هیچی و هیچی و هیچی ندارم غیر همین امیدای بسته به تو؟

میدونی که تو تنها دست آویز منی واسه تموم نیم قدم نیم قدمایی که برداشته میشه ؟ میدونی؟

اگه میدونی که میدونم که میدونی کاری بکن و در گوشم بگو که اشک ریختن و بس کنم .

46_من و تو وارث دردیم

جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۷ ق.ظ

من از همه ی این آدما بریدم .

از همون وقتی که فهمیدم نمیشه بهشون واسه هیچی تکیه کرد بریدم .

45_

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۱۸ ب.ظ

مدتی هست

که

حیرانم

و

تدبیری نیست!

44_she was crying

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۶ ب.ظ





+every day
   every time:)

43_بالعروه الوثقی

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۹ ب.ظ
"زندگی گاهی مثل یه پتک رو سر ما میکوبه
 ولی،
 ما نباید <ایمانمون> رو از دست بدیم "

 +ما نباید ایمانمون رو از دست بدیم .
  ما نباید ایمانمون رو از دست بدیم .
  ما نباید ایمانمون رو از دست بدیم .
  ما نباید ایمانمون رو از دست بدیم .
  ما نباید ایمانمون رو از دست بدیم .
  ما نباید ایمانمون رو از دست بدیم.
  ما نباید ....
  .
  .
  .
  .
+پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به "دستاویزی استوار" ، که آن را گسستن نیست!! چنگ زده است.  و خدا شنوای بیناست .
      آیت الکرسی

42_

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۴ ق.ظ


ترس

یعنی چی؟

41_گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت

شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۱۴ ب.ظ

کرم ابریشم که از پیله اش بیرون آید ، دیگر کرم نیست؛ پروانه است رحمان! 


+دیالوگ_کتاب قانون

40_نگو توی این شبا نمیدونی من چیه دردم. خب؟

پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۳۹ ب.ظ

نوشته " یا خدا وجود داره و این وضعیت و میبینه که میشه شریک جرم ، یا وجود نداره و به خاطر آبروی خودشم که شده باید وجود نداشته باشه . "


سرما تمام وجودم را گرفته . بند به بند انگشت هایم یخ بسته اند . در خودم میلرزم. اسمت را زیر لب با خودم تکرار میکنم و حضورت را احساس میکنم و میدانم و باور دارم یکی از همین روزها دست هایم را محکم تر از قبل میگیری . تو هستی . پر رنگ تر از تمام بودن ها . هستی.  هستی که من هنوز ، بعد از تمام سر خوردگی هایم از امیدهای بسته به تو ، باز هم و باز هم و باز هم به تو چشم دوخته ام .

39_وای،، ز دردی،،که درمان ،، ندارد،،

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۵ ب.ظ

شبکه ی تماشا جومونگ پخش میکنه و من هر بار که چشمم بهش میفته حالت تهوع تمام وجودمو میگیره. 

چون من دوست دارم برگردم به قبل ترام . این سریالم منو یاد همون دوره ی قبل ترام میندازه.

38_یا رفیق من لا رفیق له

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۵ ق.ظ

به حرمت تمام امید و اعتمادات و اعتقاداتی که به تو بسته شد و لجوجانه رها نشد ، در همین شب های اشک ریزان و غم پرورم که تنها تو دست آویز منی هستی که جز تو آغوشی پیدا نمیکند و نگاهش بسته شده به یک خرده نگاه تو ؛ به حرمت آه ها و اندوه های خفه شده در نطفه ای که ایمان بسته به تو ، به حرمت طنابی که از دلم به تو وصل بود و به تار رسید و پاره نشد ، به حرمت تمام قول و قرار های بینمان ،

کمی ، تنها کمی میان این بی کسی ها بغلم کن و آرام میان گوش هایم بگو که با منی . بگو که نترسم . بگو که رهایم نمیکنی . کمی ، تنها کمی خداوار بغلم کن...