40_نگو توی این شبا نمیدونی من چیه دردم. خب؟
پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۳۹ ب.ظ
نوشته " یا خدا وجود داره و این وضعیت و میبینه که میشه شریک جرم ، یا وجود نداره و به خاطر آبروی خودشم که شده باید وجود نداشته باشه . "
سرما تمام وجودم را گرفته . بند به بند انگشت هایم یخ بسته اند . در خودم میلرزم. اسمت را زیر لب با خودم تکرار میکنم و حضورت را احساس میکنم و میدانم و باور دارم یکی از همین روزها دست هایم را محکم تر از قبل میگیری . تو هستی . پر رنگ تر از تمام بودن ها . هستی. هستی که من هنوز ، بعد از تمام سر خوردگی هایم از امیدهای بسته به تو ، باز هم و باز هم و باز هم به تو چشم دوخته ام .
- ۹۶/۰۷/۱۳