37_
مثلا آگهی میکردیم به یک شانه ی پرمعرفت جهت مگوهای حناق شده نیازمندیم. بعد کسی پیدا میشد که راه حل ها را پیدا میکرد و با حوصله برایت میچید و میان تمام این بی راهه ها ، تو را به راه درست تر سوق میداد .
مثلا آگهی میکردیم به یک شانه ی پرمعرفت جهت مگوهای حناق شده نیازمندیم. بعد کسی پیدا میشد که راه حل ها را پیدا میکرد و با حوصله برایت میچید و میان تمام این بی راهه ها ، تو را به راه درست تر سوق میداد .
دیگه کدوم مادر بارداری میتونه اسم دخترش و آتنا انتخاب کنه؟ بنیتا انتخاب کنه؟ تو فکر میکنی بتونه؟ دلش بیاد؟ مگه کی از قلب مادرا خبر داره...
خواب من را برده بود . میان تاریکی و ظلمات این اتاق خلوت چشمانم روی هم افتاده بود . گیج و گنگ بودم. صدای لالایی در گوشم تکرار میشد. " لالا لالا گل پونه " . دستی مادرانه میان موهایم میرفت و برمیگشت و در گوشم تکرار میکرد" لالا لالا گلم باشی " . خستگی ها از تنم میرفت و غصه ها از دلم . آرام میشدم و خوابم عمیق تر میشد .
پنجره از سر شب باز مانده بود . دعوای گربه ها بالا گرفت . از خواب پریدم. لالایی قطع شد . نوازش ها قطع شد . هیچ کس در اتاق نبود...