فی الواقع

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

37_

دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۱ ب.ظ

مثلا آگهی میکردیم به یک شانه ی پرمعرفت جهت مگوهای حناق شده نیازمندیم.  بعد کسی پیدا میشد که راه حل ها را پیدا میکرد و با حوصله برایت میچید و میان تمام این بی راهه ها ، تو را به راه درست تر سوق میداد .

36_

شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۸ ق.ظ
اسمش و میزارم فاتحه ی آرزوها رو خوندن و میشینم واسه اتفاق نیفتادنش تو این روزا دعا میکنم .

35_هر روز و هر هفته

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۱ ب.ظ

دیگه کدوم مادر بارداری میتونه اسم دخترش و آتنا انتخاب کنه؟ بنیتا انتخاب کنه؟ تو فکر میکنی بتونه؟ دلش بیاد؟ مگه کی از قلب مادرا خبر داره...

34_لالا لالا گلم باشی؛ بزرگ شی همدمم باشی

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۳۲ ب.ظ

خواب من را برده بود . میان تاریکی و ظلمات این اتاق خلوت چشمانم روی هم افتاده بود . گیج و گنگ بودم.  صدای لالایی در گوشم تکرار میشد.  " لالا لالا گل پونه " . دستی مادرانه میان موهایم میرفت و برمیگشت و در گوشم تکرار میکرد" لالا لالا گلم باشی " . خستگی ها از تنم میرفت و غصه ها  از دلم . آرام میشدم و خوابم عمیق تر میشد . 

پنجره از سر شب باز مانده بود . دعوای گربه ها بالا گرفت . از خواب پریدم.  لالایی قطع شد . نوازش ها قطع شد . هیچ کس در اتاق نبود...