31_نرو ، نزار که بعد ازین ، دنیا به عشق شک بکنه
من همون موقعی از به فاک رفتن این دنیا مطلع شدم که یه دختر بچه ده دوازده ساله وسط غسالخونه پشت سر یه جنازه راه میرفت و اشک میریخت و فریاد میزد که " مامانمه " .
من همون موقعی از به فاک رفتن این دنیا مطلع شدم که یه دختر بچه ده دوازده ساله وسط غسالخونه پشت سر یه جنازه راه میرفت و اشک میریخت و فریاد میزد که " مامانمه " .
شاید یک سری برهه های زندگی مثل یه حفره ی خیلی کوچیک ولی اثر گذار از قفسه ی سینه مون رد میشه و قلبمون و هدف میگیره و ما رو بیمار میکنه . با هر یاد آوری هم قلبت تیر بکشه .
تو ب متعدد بودن این برهه ها و حفره های بیشتر فکر کن . به حفره حفره بودن یه قلب ماهیچه ای فکر کن . به تیر کشیدن های نیمه شبیه یه قلب ضعیف که همه ی حفره ها رو هدف گرفته . موفق تر از موفق . برهه ب برهه . حفره ب حفره. هدف ب هدف.
ماها نیستیم . واقعیتشم بخوای هیچ وقت نبودیم. تو واسم مثال شاه پریون بزن. نبودم. نیستم. واسم از قصه ی پریا بگو و مثل همیشه سوالم و بی منطق جواب بده که "معلومه پریاهمیشه قصه دارن، قصه ی پر غصه دارن" . ندارن. نداریم. ندارم. قصه ای ندارم. تموم غصه هامون بی قصه بوده . ماها حتی دریایی هم نداریم . بی آسمون پی دریا گشتیم و پیدا نکردیم. با دیوای بد کاری نداشتیم. شاه قصه ها رو نخواستیم . حتی از دور هم نگاهشون نکردیم.آرزوشون هم به دل هامون نبردیم. دستامون و گرفتن و " دچارم به سحر پری خانه ات ،ب افسان نامت؛ به افسانه ات " تو گوشامون زمزمه کردن و با خیال قشنگ تر از پریای دیگه بودنمون رهامون کردن. یه گوشه ی آروم نشستیم و حسرتامون و خوردیم . بیت به بیت از شعرای حافظ و سعدی رد شدیم و به پریای شاهنامه کاری نداشتیم .
ماها نیستیم. واقعیتشم بخوای هیچ وقت نبودیم. ماها هیچ وقت وسط هیچ دریا و آسمون و قصه ای نبودیم . فرهاد و به شیرینش سپردیم و مجنون و به لیلاش . ماها هیچ عاشق بین کتاب و شعری ام نداشتیم .
ماها نیستیم. ماها هیچ وقت وسط قلب کسی نیستیم. واقعیتشم بخوای ، هیچ وقت نبودیم ...
آدما برای این پیش هم نیستن که اشتباهات همو فراموش کنن،
برای این پیش همن که اشتباهات همو ببخشن
+دیالوگ_Sanam teri kasam
__________________________
اگه یادم میره اسمتو صدا کنم و ازت کمک بخوام، تو خودت بیا فکرم. باشه؟ تو خدایی . میتونی .
مردم میگن عاشقتن
ولی منظورشون اینه که
اونا عاشق اون حسی هستن که از طریق عاشق شدن راجع به خودشون پیدا میکنند،
یا عاشق چیزی میشن که بتونن ازت بگیرن .
+دیالوگ_To the bone
چند روز پیش بهم گفته بود میخواد بره حرم . بهش گفته بودم برام دعا کنه و ازش خواسته بودم یه جمله رو از طرف من نقل قول کنه . امروز قبل رفتنش برام فرستاده بود که میخوام برم و اون جمله رو هم میگم .
هی میرم تو پروفایلش و دلم میخواد تایپ کنم که خب ؟ جوابی داد؟ جوابم و چی داد؟ چی گفت ؟ بعد به خودم میام و به خودم میگم صبر کن، جواب میده...جواب میده...
+همه اسمت رو از حفظن؛
نگاه کن!
چه جوری اسمتو تکرار کردم...
+آلیس کیه؟
_منم
+ولی اگه اسمتو بزاری آلیس دلیل نمیشه کلاهدوز عاشقت بشه...