فی الواقع

41_گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت

شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۱۴ ب.ظ

کرم ابریشم که از پیله اش بیرون آید ، دیگر کرم نیست؛ پروانه است رحمان! 


+دیالوگ_کتاب قانون

40_نگو توی این شبا نمیدونی من چیه دردم. خب؟

پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۳۹ ب.ظ

نوشته " یا خدا وجود داره و این وضعیت و میبینه که میشه شریک جرم ، یا وجود نداره و به خاطر آبروی خودشم که شده باید وجود نداشته باشه . "


سرما تمام وجودم را گرفته . بند به بند انگشت هایم یخ بسته اند . در خودم میلرزم. اسمت را زیر لب با خودم تکرار میکنم و حضورت را احساس میکنم و میدانم و باور دارم یکی از همین روزها دست هایم را محکم تر از قبل میگیری . تو هستی . پر رنگ تر از تمام بودن ها . هستی.  هستی که من هنوز ، بعد از تمام سر خوردگی هایم از امیدهای بسته به تو ، باز هم و باز هم و باز هم به تو چشم دوخته ام .

39_وای،، ز دردی،،که درمان ،، ندارد،،

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۵ ب.ظ

شبکه ی تماشا جومونگ پخش میکنه و من هر بار که چشمم بهش میفته حالت تهوع تمام وجودمو میگیره. 

چون من دوست دارم برگردم به قبل ترام . این سریالم منو یاد همون دوره ی قبل ترام میندازه.

38_یا رفیق من لا رفیق له

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۵ ق.ظ

به حرمت تمام امید و اعتمادات و اعتقاداتی که به تو بسته شد و لجوجانه رها نشد ، در همین شب های اشک ریزان و غم پرورم که تنها تو دست آویز منی هستی که جز تو آغوشی پیدا نمیکند و نگاهش بسته شده به یک خرده نگاه تو ؛ به حرمت آه ها و اندوه های خفه شده در نطفه ای که ایمان بسته به تو ، به حرمت طنابی که از دلم به تو وصل بود و به تار رسید و پاره نشد ، به حرمت تمام قول و قرار های بینمان ،

کمی ، تنها کمی میان این بی کسی ها بغلم کن و آرام میان گوش هایم بگو که با منی . بگو که نترسم . بگو که رهایم نمیکنی . کمی ، تنها کمی خداوار بغلم کن...

37_

دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۱ ب.ظ

مثلا آگهی میکردیم به یک شانه ی پرمعرفت جهت مگوهای حناق شده نیازمندیم.  بعد کسی پیدا میشد که راه حل ها را پیدا میکرد و با حوصله برایت میچید و میان تمام این بی راهه ها ، تو را به راه درست تر سوق میداد .

36_

شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۸ ق.ظ
اسمش و میزارم فاتحه ی آرزوها رو خوندن و میشینم واسه اتفاق نیفتادنش تو این روزا دعا میکنم .

35_هر روز و هر هفته

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۱ ب.ظ

دیگه کدوم مادر بارداری میتونه اسم دخترش و آتنا انتخاب کنه؟ بنیتا انتخاب کنه؟ تو فکر میکنی بتونه؟ دلش بیاد؟ مگه کی از قلب مادرا خبر داره...

34_لالا لالا گلم باشی؛ بزرگ شی همدمم باشی

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۳۲ ب.ظ

خواب من را برده بود . میان تاریکی و ظلمات این اتاق خلوت چشمانم روی هم افتاده بود . گیج و گنگ بودم.  صدای لالایی در گوشم تکرار میشد.  " لالا لالا گل پونه " . دستی مادرانه میان موهایم میرفت و برمیگشت و در گوشم تکرار میکرد" لالا لالا گلم باشی " . خستگی ها از تنم میرفت و غصه ها  از دلم . آرام میشدم و خوابم عمیق تر میشد . 

پنجره از سر شب باز مانده بود . دعوای گربه ها بالا گرفت . از خواب پریدم.  لالایی قطع شد . نوازش ها قطع شد . هیچ کس در اتاق نبود...

33_

چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۱۶ ب.ظ

مگه دیگه کی ، واسه مادر آتنا ، میشه آتنا؟ چی میاد به دلش؟ چه جوری تحمل میکنه؟ کی میخواد جواب " ای کاش " گفتناش و بده ؟ جواب آه کشیدناش؟ یه اعدام کافیه؟ چیو برمیگردونه؟ آتنا برمیگرده؟ برمیگرده؟

32_I hate that i love U

شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۲۴ ق.ظ
در کدام یک از روز های سال ،
برف
ب شدتی خواهد بارید
ک خاطراتمان را دفن کند؟